جمعه غروب :
امروز از صبح مست و ملنگ بودم . احوالاتما ناخوش بود . حالم یه جورای دیگه ای گرفت و گیر داشت . دیدم این ریختی بیش از این نمیشه جلوی خانوادهی معظم ظهور کرد . به بهانه ای رفتم توی اتاق و در رو بستم . اما خب درسته که چهاردیواری اختیاری . ولی آخه خودم چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی مچنگ بودم . ایستاده بودم وسط اتاق و به دورو اطراف خودم نگاه می کردم . نشستم روی صندلی پشت میز . سیستم رو روشن کردم . با خودم گفتم . حال هیچی رو ندارم . می خوام یه چیزی گوش بدم . ولی نه نوحه باشه . نه دعا و روضه . نه ........... اصلا میدونی مرض دارم . میخوام غیر مجاز گوش بدم . همینه که هست . حالا هرچی فکرش رو میکردم . من خیلی پاستریزه تر از این حرفا بودم . داشت حالم از بچه مثبت بودن خودم بهم میخورد که یادم افتاد 7-8 سال پیش از خوان نعمت دخترای مشنگ فامیل یه چیزایی بهمون رسیده بود . باید داشته باشم . رفتم سراغ آرشیوهای خاک خورده ی سی دی هام . داشتم ناامید میشدم که لابلای سی دیها یکی پیدا کردم . رایت شده . روش فقط نوشته شده بود .صدا . گفتم بزار اینو امتحانش کنم ..........
باز که شد .......... خودش بود .
به متن اشعار گوش نمیدادم . فقط میخواستم همهی موسیقی ها رو تست کنم . خندم گرفته بود که آدم با دایی شیطمونکش که آشتی میکنه .عاشقانه صداش میکنه . چقدر سریع العجابه عمل میکنه . حتی به لحظه هم نمی کشه .
اخه میدونی امروز بی خیال نماز و دعا و کمپلت جمعه ی منتظران و اینجور احوالات شدم حسابی . حوصله ی نصیحت شنیدنم ندارم .( منظور اینکه اینها رو نگفتم که تو بیایی اینجا بشینی به سبک آخوندا نصیحتم کنی ) . خودم پاش بیوفته یککککککک آخوندی میشم برات که نگووو . ولی حالا حوصله ندارم . این صداهای مزخرفم گوش دادم فقط فرقی که با قبل از گوش دادنم کردم اینه که ارادت بیشتری پیدا کردم نسبت به دایی شیطونک . بیشتر ایشون رو میشناسم . داشتم فکر میکردم که ایشون برای جذب بندگان خدا چقدر زود آدمها رو تحویل میگیرن . تو اگه خودت حوس گناه کنی ایشون معطلت هم نمیکنن . سفره باز باز . هییییییییییییی
خدایا کاش میتونستم یه راهی پیدا کنم از اونطرفی . از طرف خوان نعمت الهی . شیرجه بزنم توش . فکر کنم .کلیدش نماز باشه ........
آره . بزار پاشم برم حداقل نماز مغرب و عشاء رو به وقتش بخونم . تو هم به جای نصیحت دو تا دعا کن در حقم بلکی کارم به درگاه الهی درست بشه رفیق .